GI 117
Sorush (poet): poetry
GI 117
درآمد: شعری به خط سروش
حاشیه: ۱۲ مرحوم سروش
راه بستی بر خلاف و پاک کردی از نفاق
ملک ایرانرا که بود از این دو ویران و تباه
بسته دل در مهر تو بگشوده لب در آفرینت
هم وضیع و هم شریف و هم رعیّت هم سپاه
چون سلیمان خوش گرفتی زاهرمن انگشتری
هان بساط عدل گستر داد مظلومان بخواه
دیده از عین الرّضا اندر تو چشم ماه و هور
آسمان بنوشته بر درگاه تو روحی فداه
تیر تو همچون شهاب از حرص رجم دیو ملک
بیمحابا برجهد از ترکشت بیگاه و گاه
داده در دستت زمام خود زمانه بیدرنگ
بر زمانه حکم کن دولت فزا دشمن بکاه
داد و دین و مهر و کین رایِ رزین عقل متین
عزم و حزم و جود و قدرت داری و عفو گناه
داد تو از دین تو پیدا چو نور از آفتاب
عفو تو در قهر تو پنهان چو در شب صبحگاه
پادشاهی تو را باشد سبب شایستگی
جاودان زی ای باستحقاق ذاتی پادشاه
تا بود روشن ز نور آفتاب این هفت نطع
تا بود قائم بعدل این نه رواق و بارگاه
روشن از فرّ تو باد ایوان و کاخ خسروی
قائم از عدل تو باد ایران و بلداناً سواه
نیکخواهانت انیس شادی و عیش و طرب
بدسکالانت قرین ناله و افغان و آه
چار سال افزون بود تا مدح تو گوید سروش
اندر این دعوی است دیوان گهرسنجش گواه